پارساپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

بره تو دلی من

پارسا و خرید کفش

دیشب رفتیم برات کفش خریدیم من و تو دوتایی   آقای فروشنده اول کفش رو کرد پات ... بعد دیدیم برات بزرگه درآورد که کوچیکترش رو بکنه پات .... زدی زیر گریه تا کفش جدید رو نکرد پات آروم نشدی از پسر صبور من بعید بود اینطور گریه‌ای !!!! کفش رو کردیم پات حالا با چشمای پر از اشک می‌خندی بعدشم کلی اصرار که راه بری هول می‌زدی که بری زمین گذاشتمت زمین و دستای کوچولوت رو گرفتم توی دست دو قدم می‌رفتی پات رو می‌آوردی بالا کفشت رو نگاه می‌کردی و باشادی به من نگاه می‌کردی اینم عکس کفشات که شب باهاش خوابیدی عزیزکم قشنگم به خاطر همه لحظه‌های شیرینی که برام می‌سازی ازت ممنونم ...
25 آبان 1392

عاشقتم مامانی

وقتی از حموم گــــــــــرم میایی بیرون و با اون صورت گل گلی شده‌ات تو حوله سفید می‌پیچی دوست دارم قورتت بدم   ...
21 آبان 1392

پارسا در شمال

22 مهر با عمو علی و عمو محمد علی رفتیم شمال و بسی خوش گذشت   جای همه جوونای فامیل کلی سبز بود     سه تایی گرفته بودنت می‌ترسیدن در بری قربون اون نیشتای بازت برم من ... که همیشه دلبری می‌کنی فسقل مامان وسط رودخونه فسقل مامان کنار دریا     روزهای خیلی خوبی بود با کلی خاطرات خوب که امیدوارم بازم تکرار بشه ...
30 مهر 1392
1